گفتم گفتی گفت

دنبال کنندگان ۶ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
آخرین مطالب

۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «تصایر طنز با موضوع مذاکرات هسته ای» ثبت شده است

گفت: چه خبر؟!
گفتم: فابیوس وزیر خارجه فرانسه گفته است، اطمینان دارم که شرکت‌های فرانسوی سهم منصفانه‌ای از بازار بعد از تحریم ایران خواهند داشت!
گفت: موش توی سوراخ نمی‌رفت، جارو هم به دمش بسته بود! فرانسه با آن مواضع کینه‌توزانه‌اش علیه ایران، انتظار سهم ویژه از بازار ایران را هم دارد؟!
گفتم: چه عرض کنم؟! باید مجلس و مراکز تصمیم‌گیری کشورمان برنامه و قوانینی داشته باشند که به این غارتگران اجازه ندهند، هم از «توبره» بخورند و هم از «آخور»!
گفت: یکی از تحلیل‌گران فرانسوی گفته است، دوستی دولتمردان فرانسه با مقامات آمریکایی، فرانسه را به کینه‌توزی علیه ایران کشانده است.
گفتم: از یارو پرسیدند چرا سیگاری شدی؟ گفت؛ فندک یادگاری دوستم مرا سیگاری کرد. گفتند؛ یعنی اگر دوستت یک کتاب فیزیک بهت هدیه داده بود، الان فیزیکدان برجسته‌ای بودی؟!

گفت: «وندی شرمن» گفته است ما در مذاکرات هسته‌ای چیزی بیشتر از آنچه در فکت‌شیت خودمان درباره «توافق لوزان» آمده است، نمی‌خواهیم!
گفتم: یعنی به چیزی کمتر از برچیدن صنعت هسته‌ای کشورمان رضایت نمی‌دهند؟!
گفت: «آلن ایر» سخنگوی وزارت خارجه آمریکا هم گفته است توافق لوزان «تک اسب» ماست و آن را رها نمی‌کنیم!
گفتم: حالا معلوم می‌شود «توافق لوزان» تا چه اندازه‌ برای آمریکا اهمیت دارد که حاضر نیست کمترین خدشه‌ای بر آن وارد شود.
گفت: اگر قرار است مطابق توافق لوزان، صنعت هسته‌ای کشورمان را دو دستی تحویل آمریکا بدهیم دیگر ادامه مذاکره برای رسیدن به توافق نهایی! چه معنایی دارد؟!
گفتم: چه عرض کنم؟! اوایل انقلاب، شخصی را به جرم عرق‌خوری دستگیر کرده بودند. یارو از افسر نگهبان پرسید؛ مرا برای چی آورده‌اید اینجا؟ افسر گفت؛ برای عرق‌خوری، و یارو گفت؛ پس چرا نمی‌آورید بخوریم؟!

هنگامی که معاویه بن ابی‌سفیان به امام حسن بن علی(ع) پیشنهاد صلح داد، آن حضرت در خطبه‌ای، پیشنهاد معاویه را به اطلاع لشکر خود رسانید و خاطر نشان کرد: «آگاه باشید، معاویه ما را به امری فرا می‌خواند که نه عزت ما در آن است و نه مطابق با انصاف است. اگر دارای روحیه شهادت‌طلبی هستید، درخواستش را رد کنیم و دست به شمشیر ببریم تا خداوند سبحان میان ما حکم کند، ولی اگر زندگی دنیا را می‌طلبید، خواسته‌اش اجابت کرده و رضایت شما را فراهم کنیم» هنگامی که کلام امام(ع) به این جا رسید: مردم از هر سو فریاد برآوردند «البقیه،  البقیه ما زندگی و بقای دنیایی را می‌خواهیم» با این سخن آنها، صلح بر امام(ع) تحمیل شد و پس از آن امام از آن جماعت سست عنصر کناره گرفت.

گفت: یکی از شاهزاده‌های آل سعود فاش کرده است ملک سلمان، پادشاه سعودی که به آلزایمر شدید مبتلاست، عملاً در دربار هیچکاره است.
گفتم: پس انتظار داشتی همه کاره باشد؟! پادشاهان قبلی هم که آلزایمر نداشتند هیچکاره بودند و همه کارها دست مشاوران آمریکایی و اسرائیلی بود.
گفت: این شاهزاده سعودی می‌گوید، ملک‌سلمان هر مسئله‌ای را فقط 15دقیقه به خاطر دارد و بعد، به کلی فراموش می‌کند.
گفتم: دیگه چی؟!
گفت: بیشتر وقت او به بازی پاسور با درباریان می‌گذرد و همه درباری‌ها وظیفه دارند به او ببازند تا عصبانی نشود!
گفتم: دیگه چی؟!
گفت: هر وقت که بعد از مدتها تلاش او را برای چت آماده‌ می‌کنند، چند کلمه حرف درباره وطن عربی می‌زند و...
گفتم: به یارو گفتند با وطن جمله بساز. گفت، من هر روز به حمام می‌روم «و تن»م را می‌شویم! گفتند؛ منظورمان وطن با «ط» دسته‌دار است و یارو گفت؛ اتفاقاً من هم تنم را با تِی دسته‌دار می‌شویم!

گفت: تازه چه خبر؟!
گفتم: سخنگوی دولت گفته است تصویب طرح الزام دولت به حفظ دستاوردهای هسته‌ای، غیرقانونی است!
گفت: چرا؟! یعنی دولت حفظ دستاوردهای هسته‌ای را ضروری نمی‌داند؟
گفتم: نه بابا! ... ایشان می‌گوید پرونده هسته‌ای مربوط به شورای عالی امنیت ملی است و مجلس نباید در آن دخالت کند.
گفت: پس چرا همین دولت یازدهم پرونده هسته‌ای را که در شورای عالی امنیت ملی بود، از این شورا بیرون آورد و به وزارت خارجه سپرد؟!
گفتم: چه عرض کنم؟! ... از شخصی پرسیدند دو دو تا چند تا می‌شه؟ گفت؛ می‌خوای بخری یا می‌خوای بفروشی؟!

گفت: مگر برخی از مدعیان اصلاحات که خودشان را در اطراف رئیس‌جمهور جا داده‌اند، ادعا نمی‌کردند که همه مسائل اقتصادی را ظرف چند ماه حل می‌کنند؟
گفتم: اصلا با همین شعارها خود را به دولت تحمیل کردند.
گفت: ولی تا حالا که کاری از پیش نبرده‌اند و برای نابلدی‌های خود هم هیچ پاسخی ندارند.
گفتم: چه عرض کنم؟!... شخصی از یک نفر که خودش را اندیشمند جا زده بود پرسید؛ چرا با وجود منابع سرشار و ظرفیت‌های فراوان داخلی، چشممان به خارج باشد؟... طرف قوطی کبریتش را از جیب درآورد، سه تا چوب کبریت برداشت ولی خیلی زود، دو تای آن را درون قوطی گذاشت و چوب کبریت سوم را شکست و با نوک تیز آن دندانش را پاک کرد و گفت؛ ... نمی‌دانم!

گفت: حالا دولت چه عجله‌ای داشت که قیمت بنزین را آزاد کند؟
گفتم: می‌گویند این تصمیمی بود که از مدتها قبل گرفته شده بود!
گفت: چند ساعت بعد از اعلام افزایش قیمت بنزین‌، بهای گاز مصرفی منازل هم 15 درصد افزایش یافت.
گفتم: می‌گویند این تصمیم هم از قبل گرفته شده بود!
گفت: ولی مگر یک ماه قبل، معاون رئیس‌جمهور رسما به همه جا بخشنامه نکرده بود که تا پایان سال جاری هیچکس و هیچ‌جا حق افزایش قیمت ندارد؟!
گفتم: البته که بخشنامه کرده بود.
گفت: مبادا بعضی‌ها با افزایش قیمت‌ها قبل از دور پایانی مذاکرات، می‌خواهند مردم احساس فشار کنند تا به توافق با هر شکلی تن بدهند؟
گفتم: چه عرض کنم؟! این هم حرفی است! می‌گویند شخصی نزد قاضی رفت و از شخص دیگری شکایت کرد. قاضی گفت؛ حق با توست. ساعتی بعد طرف مقابل آمد و ماجرای دعوای خود را شرح داد. قاضی گفت؛ بله، حق با توست. منشی دادگاه به قاضی گفت؛ این دیگر چه جور قضاوت کردن است؟ و قاضی فکری کرد و گفت؛ آره، مثل اینکه حق با تو هم هست!

افسران - پسری که گوش جان کری را کشید...

افسران - عیادت به سبک"دبه"

ادامه تصاویر در ادامه مطلب